جنبش کارگری یک جنبش یکدست و یا لوح نانوشته ای نیست. دیوار چین کارگر و جنبش کارگری را از جامعه و جنبشهای اجتماعی و سیاسی جدا نکرده است. ما در هر دوره شاهد گرایشات متعددی در جنبش کارگری هستیم. در شرایط کنونی جنبش کمونیسم کارگری٬ جنبش اعتراض ضد سرمایه داری طبقه کارگر٬ و همچنین جنبش ملی – اسلامی٬ گرایش سندیکالیستی – توده ایستی٬ دو گرایش اصلی در صفوف طبقه کارگر و جنبش کارگری هستند. اهداف٬ افق٬ تشکل و سیاستهای مورد نظر این دو جنبش علیرغم برخی تشابهات و رویهم افتادگی ها اما در اساس متفاوتند. دو آینده٬ دو افق متفاوت را مد نظر دارند. یکی برای سرنگونی نظام سرمایه داری٬ نابودی استثمار و شکاف طبقاتی و لغو کارمزدی و بهبود روزمره زندگی کارگر مبارزه میکند. اما دیگری در اساس برای تغییرات محدود و اندک مبارزه میکند. تلاش برای دریافت "مزد عادلانه" و داشتن حقوق اولیه کارگری در چهارچوب مناسبات سرمایه داری اساس مطالباتش است.
این تمایزات در شرایطی که یک سرمایه داری خشن و سرکوبگر بر جامعه حاکم است٬ طبقه کارگر فاقد ابتدایی ترین حقوق اولیه و شناخته شده خود است٬ "معمولا" در پرده مبارزه برای این حقوق اولیه پوشیده میشود. اما در شرایط انکشاف مبارزه سیاسی و طبقاتی در جامعه٬ در شرایط تقابل گسترده اجتماعی و طبقاتی٬ در شرایطی که جامعه وارد دورانهای حاد و تاریخساز خود میشود٬ این پوسته ها و لایه ها به کناری میروند و جوهر و اهداف پایه ای و روزمره دو گرایش خود را به اشکال مختلف به نمایش میگذارند.
یکی از این نقاط افتراق و تمایز میان دو گرایش کمونیسم کارگری و گرایش ملی – اسلامی در جنبش کارگری مساله سرنگونی رژیم اسلامی و تغییرات بنیادی و پایه ای در راه رسیدن به اهداف روزمره و همچنین اهداف پایه ای هر کدام از این جنبشها است. مساله سرنگونی و یا اصلاح و تعدیل هیولای رژیم اسلامی در مرکز این تلاقی و تمایز قرار دارد. سرنگونی رژیم اسلامی یک حلقه کلیدی در تحقق اهداف و مطالبات کمونیسم کارگری است. بطور مثال حزب اتحاد کمونیسم کارگری همانطور که در برنامه یک دنیای بهتر خود تاکید کرده است برای پیروزی کامل و همه جانبه انقلاب اجتماعی طبقه کارگر علیه سرمایه داری و اجرای کلیت برنامه آزادیبخش طبقه کارگر مبارزه میکند. ما در عین حال و مادام که نظام کثیف سرمایه داری پابرجاست برای تحمیل عمیق ترین اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که سطح زندگی و حقوق و آزادیهای توده وسیع مردم را تا بالاترین حد ممکن بهبود بخشد٬ مبارزه میکنیم. ما این حکم برنامه ای مان را باز هم تاکید میکنیم٬ و شرایط کنونی صد بار صحت آن را تایید کرده است٬ که امروز حتی کوچکترین بهبود در زندگی مادی و معنوی مردم ایران و کسب بدیهی ترین و ابتدایی ترین حقوق و آزادی های فردی و مدنی و سیاسی و کارگری در گرو بزیر کشیدن و سرنگونی انقلابی رژیم ارتجاعی و ضد بشری جمهوری اسلامی است. از این رو ما برای سرنگونی رژیم اسلامی و برقراری فوری یک حکومت کارگری مبارزه میکنیم. از نقطه نظر ما سرنگونی همه جانبه رژیم اسلامی و به اجرا گذاشتن کلیت برنامه کمونیسم کارگری شرط آزادی و رهایی و برابری واقعی و کامل کارگر و همه مردم در ایران است.
اما در نقطه مقابل حفظ رژیم منحوس اسلامی و تلاش برای اصلاح و تعدیل آن یک مولفه اساسی جنبش ملی – اسلامی و گرایش سندیکالیستی – توده ایستی است. این جنبش در جامعه اکنون خود را در قالب "جنبش سبز" بسته بندی کرده است. گرایش سندیکالیستی – توده ایستی در صفوف طبقه کارگر در کلیت خود متاثر از این جنبش ارتجاعی و دارای افق های یکسان و همخوانی با آن است. نقد و کنار زدن افق و سیاستهای سندیکالیستی – توده ایستی یک رکن تلاش ما برای تحکیم و گسترش گرایش رادیکال – سوسیالیست کارگری است.
با این مقدمات نگاهی به مصاحبه اخیر رضا رخشان از سندیکای نیشکر هفت تپه با "سایت جنبش کارگری" پیرامون "منشور مطالبات حداقلی کارگران ایران" می اندازیم. این گفتگو پیرامون مطالباتی است که اخیرا برخی از تشکلات کارگری مطرح کرده اند. مطالبات مندرجه در این مجموعه اساسا بخشهایی از مطالبات برحق کارگری است که گرایش رادیکال – سوسیالیست و کمونیسم کارگری همواره بر آن همواره تاکید کرده و برای آن مبارزه کرده است. نتیجتا بحث بر سر تک مفاد مندرج و قید شده در این منشور نیست. ایشان هم در گفتگوی خود با "سایت جنبش کارگری" به بحث چندانی پیرامون این مفاد نپرداخته است. و صرفا به ذکر اشاراتی سندیکالیستی و کلی مبنی بر تغییر فاز جنبش کارگری و ورود آن به "فازهای اجتماعی" بسنده کرده و تاکید خود را بر جایگاه و شان نزول این "منشور" استوار کرده است. و در واقع مساله گرهی و ریشه نقطه نظرات راست و سندیکالیستی ایشان را نیز در همین جا باید جستجو کرد: به چند نکته در بحث ایشان باید اشاره کرد:
سندیکالیسم در تقابل با سرنگونی رژیم اسلامی
یک رکن تحرک سیاسی گرایش سندیکالیستی - توده ایستی در صفوف طبقه کارگر مقابله با سرنگونی طلبی و گرایش انقلابی و رادیکال در این جنبش است. رضا رخشان در این مصاحبه با صراحت سندیکالیستی خاصی و در مقام "صاحب جنبش کارگری" به ما اعلام کرده است که :
"لازم به یادآوری است که جنبش کارگری در حال حاضر به دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست."
"من معتقدم که سایر جنبشهای اجتماعی (و یا حتی دولت) اگر که بخواهند با جنبش کارگری وارد دیالوگ و گفتگو شوند، باید بدانند که جنبش کارگری در حال حاضر یک جنبش مطالباتی است و به دنبال انقلاب و انقلابیگری نیست."
نفی "انقلاب"٬ "انقلابی گری"٬ "تغییر حاکمیت" و محدود کردن جنبش کارگری به یک سری مطالبات در چهارچوب سیستم و نظام موجود٬ کلمات و مفاهیم کلیدی در تبیین سندیکالیستی از گرایش و اهداف طبقه کارگرند. در واقع قبل از اینکه این مفاهیم سندیکالیستی بیان واقعیت عمومی و کلی جنبش کارگری و یا گرایش غالب در این جنبش باشد٬ بیان مختصات سیاسی خود این جنبش و تلاش این گرایش توده ایستی برای مهار و کنترل و مقابله با گرایش رادیکال – سوسیالیستی در صفوف طبقه کارگر است.
البته رضا رخشان و هر سندیکالیست دیگری مجاز و مختار است برای پیشرفت اهداف سندیکالیستی خود تلاش کند. ایشان میتواند مخالف "انقلاب"٬ مخالف "انقلابی گری"٬ مخالف "تغییر حاکمیت" کثیف اسلام و سرمایه داری در جامعه باشد. میتواند مخالف انقلاب کارگری در نابودی نظام استثمارگرایانه و مسبب فقر و فلاکت و محرومیت و نابرابری و شکاف طبقاتی در جامعه باشد. ایشان مجاز است و در جامعه آزاد سوسیالیستی مورد نظر ما همگان آزادند که مبلغ و مروج هر نقطه نظری باشند. آزادی قید و بند و محدودیتی از نقطه نظر کمونیسم ما٬ کمونیسم مارکسی٬ کمونیسم منصور حکمت ندارد. اما ایشان نمیتواند در شرایطی که جامعه و اکثریت عظیم توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به پا خواسته اند٬ از جانب "جنبش کارگری" اعلام کند که این جنبش خواهان سرنگونی و تغییر حاکمیت و یا انقلاب نیست. ما همانطور که در سطح اجتماعی به مبلغان جنبش ارتجاعی سبز اجازه نمیدهیم تبیین و خواست خود از تحولات جامعه را به نام توده های مردم معترض به جامعه و مردم آزادیخواه حقنه کنند٬ به رضا رخشان و امثالهم هم اجازه نمیدهیم که چنین تبیینهایی راست و سازشکارانه ای را به عنوان "نماینده" کارگر و یا از جانب "جنبش کارگری" به جامعه اعلام کنند.
رضا رخشان اعلام کرده است که جنبش کارگری به دنبال "تغییر حاکمیت" نیست. آیا این مفاهیم تغییر ماهوی و تعیین کننده ای با تلاش اصلاح طلبان حکومتی مبنی بر اینکه "ساختار شکن نیستند"٬ دارد؟ آنها هم بارها و بارها به صد بیان متفاوت اعلام کرده اند که به دنبال "تغییر حاکمیت" نیستند. چه تفاوتی میان این دو تبیین موجود است؟ آیا تصادفی است که ایشان و گرایش اصلاح طلب و سازشکار در جامعه به یکباره اعلام میکند که به دنبال "انقلاب" و "انقلابی گری" نیستند؟ آیا به همین علت نیست که مطالبات خود را در ۲۲ بهمن به جامعه اعلام کرده اند؟ آیا این بیان اعلان رسمی بیعت با جریانی نیست که خواهان حفظ و تعدیل رژیم اسلامی است؟
رضا رخشان از طرف دیگر با قاطعیت با "انقلاب"٬ انقلابیگری" و "تغییر حاکمیت" با قید "در حال حاضر" تسویه حساب کرده است. معلوم نیست چرا درست در زمانیکه توده های مردم کارگر و زحمتکش و جوانان در خیابانها فریاد میزنند٬ "مرگ بر خامنه ای"٬ "خامنه ای بدونه حکومتش سرنگونه"٬ "موسوی بهانه است هدف کل نظام است"٬ "مرگ بر اصل ولایت فقیه"٬ "حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم"٬ "مرگ بر جمهوری اسلامی". در شرایطی جامعه به گمان دوست و دشمن وارد دوره ای از تحولات انقلابی شده است٬ ایشان اعلام میکنند که "در حال حاضر" جنبش کارگری قصد انقلاب و یا تغییر حاکمیت را ندارد. این سخنان و تبیین ها تشابه بسیاری با مواضع اعلام شده داریوش همایون نظریه پرداز حزب مشروطه دارد که در شرایط خیزش عظیم توده های مردم اعلام کرد٬ حزب ایشان در شرایط کنونی "گزینه حفظ نظام" را در دستور خود باید قرار دهد. واقعا باور نکردنی است٬ اما واقعیت دارد. مردمی برای سرنگونی رژیم اسلامی و پایان دادن به کابوس سی و یک ساله رژیم اسلامی خود را به آب و آتش میزنند٬ به مقابله سهمگینی با رژیم اسلامی برخاسته اند٬ در چنین شرایطی ایشان اعلام میکنند٬ که جنبش کارگری قصد تغییر حاکمیت را ندارد. و این را به عنوان شرایط "جنبش کارگری" برای چانه زنی با سایر جنبشها و رژیم اسلامی اعلام میکنند. آیا لازم است به رضا رخشان یاد آوری کرد که رژیم اسلامی با تمام دستگاه سرکوب و تحمیق و گله آخونده ها و مکلاهای اسلامی اش از ابتدای استقرار خونین اش برای مقابله با سرنگونی طلبی در جنبش کارگری و جامعه بیش از صد هزار تن را کشته و اعدام کرده است؟ بعلاوه باید از ایشان پرسید منظور ایشان از ذکر در "شرایط کنونی" چیست؟ ویژگی شرایط کنونی در چیست؟ چرا درست در زمانیکه مردم دست به کار عملی بزیر کشیدن رژیم شده اند٬ ایشان صدور چنین احکام سازشکارانه ای را در دستور خود قرار میدهند؟ آیا ایشان میتواند این سیاست سازشکارانه خود را در خیابانها با صدای رسا اعلام کند؟ به جوانان و زنان به پاخواسته بگوید که جنبش مورد نظر ایشان خواستار "تغییر حاکمیت" نیست؟!
ما بار دیگر درمقابل این گرایش سندیکالیستی تاکید میکنیم کسب پایه ای ترین حقوق و مطالبات کارگری در شرایط کنونی در گرو سرنگونی رژیم اسلامی و بزیر کشیدن کلیت رژیم اسلامی است. هرگونه کتمان کردن این حقیقت عظیم سیاسی و یا تلاش برای تحریف و مقابله با آن دشمنی آشکار با خواستهای برحق کارگران و توده های مردم زحمتکش و ستمدیده در جامعه است. ما اجازه نمیدهیم گرایشات سندیکالیستی از جانب "جنبش کارگری" به مقابله با این حقیقت پایه ای تحولات جامعه بپردازند.
ما تاکید میکنیم که تلاش برای اعلام اینکه جنبش کارگری جنبشی "مطالبه محور" است یک تلاش راست و سازشکارانه و تلاشی برای کنترل و مهار این جنبش در غالب سیاست بورژوایی سندیکالیستی و توده ایستی است.
سندیکالیسم: در تقابل با انقلاب کارگری
از طرف دیگر مقابله با انقلاب و انقلابی کارگری یک رکن دیگر سیاست اعلام شده توسط گرایش سندیکالیستی است. ایشان اعلام کرده اند که جنبش کارگری و به بیان دقیقتر جنبش سندیکالیستی مورد نظر ایشان٬ به دنبال انقلاب و انقلابیگری نیست. و این البته پدیده و خصلت جدیدی نیست. سندیکالیسم کمتر و شاید باید گفت هیچگاه در طول حیات سیاسی خود به دنبال انقلاب و انقلابیگری نبوده است. محافظه کاری٬ حفظ بنیادها و ارکان نظام استثمارگر طبقاتی حاکم همواره یک وجه تلاش و یک خصوصیت دائمی این گرایش راست و سازشکار است. اما تلاش برای تسری دادن این خصوصیت رفرمیستی به سایر بخشهای جنبش کارگری٬ همواره از جانب جانب گرایش رادیکال – سوسیالیست کارگری پاسخ خود را گرفته است.
گرایشات رفرمیستی و سندیکالیستی همواره تلاش کرده اند مردم را از تحول انقلابی و انقلاب کارگری برحذر دارند. راست ترین جناحهای این گرایش در جامعه انقلاب را مترادف با خونریزی٬ خشونت و از هم پاشیدگی شیرازه جامعه قلمداد کنند. تعجب آور است: در جامعه ای که مبنایش بر خشونت و قهر و سرکوب خواستهای برحق کارگر و توده های مردم استوار شده است٬ انقلاب در مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. در نظامی که از اساس بر مبنای خشونت و سرکوب علیه جسم و جان و عواطف و اذهان توده های مردم بنا شده است٬ آیا میتوان بدون یک تحول بنیادی٬ بدون یک انقلاب عظیم اجتماعی مناسبات کار مزدی و استثمار طبقاتی را درهم شکست و نابود کرد؟ آیا در جامعه ایکه ابتدایی ترین مطالبات کارگر با سرکوب وحشیانه دستگاه سرکوب مواجه میشود٬ میتوان بدون یک انقلاب عظیم کارگری٬ مناسبات اقتصادی و سیاسی بورژوازی و حکومت اسلامی را در هم شکست و نابود کرد؟ آیا ميتوان تصور کرد بدون سازماندهی یک انقلاب کارگری این جهان وارونه سرمایه داری را از قاعده اش بر زمین گذاشت؟ آیا میتوان تصور کرد که میلیونها کارگر میتوانند خود و جامعه را بدون یک تحول انقلابی در مناسبات حاکم بر جامعه و تغییر حکومت و نظام آزاد و رها کنند؟ آیا میتوان مالکیت خصوصی بر تولید وسایل کار و تولید را در هم شکست و آن را به مالکیت اجتماعی و دارایی جمعی جامعه تبدیل کرد٬ بدون آنکه نظام مزدبگیری را درهم کوبید؟ انقلاب کارگری یک تحول عظیم در متن تحولات و مبارزه طبقاتی جاری است. امری ارادی نیست. یک تحول مادی در تاریخ تحولات جامعه است. رضا رخشان فقط میتواند موضعش را در قبال آن تعیین کند. اما در شرایطی که جامعه وارد دوران تحولات انقلابی شده است٬ مخالفت با انقلاب هر نیروی سازشکاری را به ضدیت با انقلاب سوق میدهد. سندیکالیسم را نمیتوان درمان کرد. اما رضا رخشان میتواند سندیکالیست نباشد. میتواند سیاست دیگری را اتخاذ کند.
در قسمت بعدی این یادداشت به مباحثی از جمله "آرمان" زدگی٬ "ایدئولوژی" زدگی٬ نقش و جایگاه تحزب کمونیستی طبقه کارگر و تلاش رضا رخشان برای بسته بندی تزهای خود در چهارچوب تلاش "برای یک دنیای بهتر" پرداخته خواهد شد. *